انتظار

انتظار... انتظار... 

حالا که فکر میکنم میبینم تمام عمرم به انتظار گذشته! 

همیشه منتظر بوده ام. منتظر تعطیلی روزهای جمعه٬ منتظر مدرسه٬ منتظر دوست٬ منتظر تابستون٬ منتظر برف٬ منتظر دبیرستان٬ منتظر اعلام نتایج٬ منتظر دوست٬ منتظر کار٬ منتظر بچه!منتظر یه روز استراحت٬ منتظر روزهای آینده...

  

گاهی شیرین٬ گاهی سخت٬ دلهر آور٬ کشنده٬ بی تاب. 

 

تغییر

لازم است همه ی ما دیدگاه خود را در مورد خودمان و توانمندی هایمان توسعه دهیم. باید اطمینان حاصل کنیم که برچسب هائی که به خودمان می زنیم برچسب های محدود کننده نباشند بلکه باعث رشد و بالندگی ما باشند.  

آگاه باشید که هر طور که در مورد خودتان فکر کنید ٬ صاحب همان هویت خواهید بود. 

 

برای مثال بعضی از مردم می گویند:من آدم تنبلی هستم. با گفتن چنین چیزی ممکن است به صورت یک آدم تنبل در نیایید اما اینجور کلمات٬ کلمات روحیه بخشی نیستند. 

 

آیا شما خودتان را طوری تعریف می کنید که سازنده نیست؟ 

اگر چنین است آن را تغییر بدهید. 

 

هر وقت که تغییری در زندگی خود ایجاد می کنیم٬ اطرافیان ما یا باعث پیشرفت کار ما میشوند یا باعث پسرفت آن. 

آنها بعضی وقتها به همان ترتیبی که در گذشته راجع به ما فکر می کردند٬ فکر می کنند ولذا مانع پیشرفت ما می شوند. 

باید بدانیم که درنهایت این ما هستیم که تعیین می کنیم چه کسی باشیم. 

گذشته ی ما٬ تعیین کننده وضع حال یا آینده ی ما نیست. 

گام بردارید و هویت سازنده خود را همین امروز آغاز کنید.  

 

اگر تلاش کرده اید که تغییر مثبتی در شخصیت خود ایحاد کنید اما موفق نشده اید به این معنا است که باید در باور خود٬‌نسبت به خود٬ تجدید نظر کنید. 

 

۳۶۵ گام تا موفقیت 

آنتونی رابینز 

مترجم جواد شافعی مقدم

 

 

تخیل و تعقل

 

 

 

 یکی بود یکی نبود! 

هزارپائی بود که با وجود آن همه پا٬ عجیب خوب می رقصید.این هزارپا هروقت به رقص میپرداخت جانوران جنگل همه برای تماشا گرد می آمدند٬ و همه محو زیبائی رقص او می شدند.- همه بجز لاک پشت که رقص اورا دوست نداشت. 

- احتمالاً حسودی اش میشد! 

لاک پشت پیش خود فکر کرد٬ < چطور می توانم جلو رقصیدن هزارپا را بگیرم؟>نمی توانست صاف و ساده بگوید که رقص او را دوست ندارد.در ضمن نمیتوانست بگوید خودش هم بهتر می رقصد٬ و اگر می گفت مگر کسی باور می کرد؟پس دست به تمهیدی شیطانی زد. 

نشست و نامه ای به هزارپا نوشت.گفت:<ای هزارپای بی همتا! من یکی از ستایشگران جان نثار رقص شما هستم دلم می خواهد بدانم شما هنگام رقصیدن چه فوت و فنی بکار میبرید؟ آیا اول پای چپ شماره ۲۸ خود را بر میدارید . بعد پای راست شماره شماره ۳۹ را؟ یا اینکه ابتدا با پای راست شماره ۱۷ شروع می کنید و پای چپ شماره ۹۴۴ را بدنبال آن می آورید؟ چشم به راه پاسخ شما با بی صبری تمام: ارادتمند واقعی٬ لاک پشت>. 

-چه بدجنس! 

هزارپا نامه را که خواند بی درنگ به فکر فرو رفت واقعا موقع رقص چه میکند؟ کدام پا را ابتدا بر میدارد؟و کدام پا را بعد؟می دانی آخر سر چه شد؟ 

-هزارپا هیچ وقت دیگر نرقصید؟ 

دقیقاً.تخیل که به بند عقل درآید نتیجه همیشه چنین است. 

 

از کتاب دنیای سوفی  

یوستین گرودر 

ترجمه حسن کامشاد  

 

عاشورا

  

 

باز این چه رستحیز عظیم است؟ کز زمینبی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است

تهران در یک روز پاک

 

هوا خیلی تمیز و کمی سرد بود.قدم زدیم و بچه ها بادبادک بازی کردند. و بزرگترها آش رشته خورند.

 

 

البته کوچکترها هم خودشون رو بی نصیب نذاشتند  

 

بعد از اون همه مهمونی و پرخوری و خفه کردن خود با شیرینی خامه ای! به این پیاده روی و استراحت خیلی نیاز داشتیم 

خدا قسمت همه بکنه!

خانه دوست

  

این خانه در عین سادگی٬ عظمت و شکوهی داره که آدم رو مسحور می کنه. 

مردم با وجود افرادی که بی فاصله٬ آنها رامنع می کنند٬ عاشقانه دیوارها و گوشه هایش رو لمس میکنند سنگ سیاهش رو میبوسند و رکن یمانی اش رودر آغوش می گیرند. 

عده ای هم ترجیح میدند در طواف زمین برگرد خورشیدبه تماشای کعبه عشق بنشینند. 

مکه شهری است که در آن جلوه گاهی جز رخ او حاکم نیست.