Hugging Saint

 

The Interfaith Center of New York bestowed

 در ماه می 2006 جایزه سالانه جیمز پارکز مورتون  خود را به خانم ماتا  آمریتاناندامای  اعطا کرد هرچند که به گفته خانم ماتا در کنار افتخاری که گرفتن این جایزه داشت بزرگترین جایزه برای ایشان خوشنودی و خوشحالی مردم است.

 

خانم ماتا کیست؟ “Hugging Saint”

 

ایشان که با نام آما ( مادر ) در سراسر دنیا شناخته شده هستند بیشتر از 26 میلیون بار آغوش خود را برای دردمندان گشوده است.

او در یک خانواده ماهیگیر فقیر در کرالای هند بدنیا آمد و از نزدیک شاهد فقر و تنگدستی و درد مردم بوده است. در حالی هنوز خیلی جوان بود به این نتیجه رسید که بزرگترین مشکل مردم دنیای امروز "کمبود عشق " است برای همین در طول تمام  این سالیان بی وقفه و حتی 22 ساعت در شبانه روز با در آغوش گرفتن مردم دردمند و اعطای عشق و محبت بی دریغ خود به آنها سعی در حل این مشکل نموده است.

 بدلیل کارهای بشر دوستانه زیادی از قبیل تهیه غذا و سرپناه برای افراد فقیر، ساخت مدرسه و بیمارستان و... اورا با مادر ترزا و گاندی مقایسه می کنند و در زادگاهاش او را یک قدیسه می دانند.

 

روز بعد از دریافت جایزه با او مصاحبه ای انجام شده که به بخشهائی از آن اشاره می کنم :

 

  بعد از دریافت جایزه،  نخبگان نیو یورک برای دریافت دعای خیر شما صف کشیدند  به نظر شما چرا  اینقدر مردم خواهان در آغوش گرفته شدن توسط شما هستند؟

 

 چه در هند و چه در اروپا یا آمریکا مردم به دنبال یک چیز هستند : عشق حقیقی، عشق و صلح عالمگیر  است هر کجا که باشی عسل شیرین و آتش داغ است.

 مردم برای دوست داشته شدن بدنیا آمده اند و برای عشق زندگی می کنند اما  قحطی عشق گریبانگیر    دنیای ماست.وقتی آما مردم رو در آغوش می گیره این فقط یک تماس فیزیکی نیست عشقی که من نسبت به کل موجودات دارم به سوی شخصی که به سوی من آمده در جریانه، این ارتعاشات خالصانه عشق و محبت، فرد رو پالایش می ده و این به بیداری درونی و رشد معنوی اونها کمک می کنه ؛ به زن و مرد کمک می کنه با ویژگی های مادرانه، شفقت، عشق ، شکیبائی و اعتقاد وجودیشون ارتباط بر قرار کنند، چیزی که دنیای امروز از کمبودش بشدت رنج می بره.

 

    شما بارها گفته اید :" همدردی با فقرا وظیفه الهی ماست "منظور شماازاین جمله چیه؟

همانطور که خورشید به شمع احتیاجی ندارد خدا هم به هیج چیزی از طرف ما نیازی ندارد اما ما باید خودرا در سطح فقرا قرار بدیم تا درد اونها رو بفهمیم و در جهت کمک آنها تا جائی که می تونیم تلاش کنیم. برای من خدا شخصی که روی تخت سلطنتی در جائی به اسم بهشت نشسته نیست؛ برای من خدا مثل یک آگاهی و شعوری است که دروجود هر چیزی پراکنده شده و حضور داره ؛ خدای من هر کدام از شما هستید ، همه مردم، گیاهان، جانوران، درختان، کوه، رودخانه... اینها خدای آما هستند.

در آئین      در آئین هندو، خالق و مخلوق دو تا نیستند، اقیانوس وا مواج از هم جدا نیستند در هر دو آب هست، گوشواره طلا و گردنبند طلا هر دو ذاتا یک چیز هستند وقتی ما هر چیزی رو در  طبیعت می پرستیم در واقع بدلیل اینه که  خدا رو در آن می بینیم، دعای ما اینه : همه موجودات  در همه دنیا شاد باشند.

وقتی ما   وقتی ما  همه چیز در دنیا رو تجلی خدا می بینیم، آ یا اجازه می دهیم عده ای بدون غذا و سرپناه ولباس باشند؟ این راهی است که باید به دنیا خدمت کرد : هر چیزی در دنیا نمایانگر خداست.

 

ما انسانه  ما انسانها خیلی خودخواه هستیم آیا از طریق مدیتیشن ( مکاشفه ) می تونیم بر این خصلت  پیروز  بشیم؟

سرشت      سرنوشت واقعی ما خودخواهی نیست بلکه شفقت و عشق است ، ما فقط کافیه این رو بدونیم و چشمان خود را بروی این حقیقت باز کنیم؛ مشکل اینه که مردم واقعا خواب نیستند بلکه خود را بخواب زده اند و بیدار کردن کسی که خود را بخواب زده تقریبا غیر ممکنه.

خودخواه خود خواهی ما ونتایج حاصله از آن همه از هویت نشات گرفته از کلمه " من " و" مال من " است.

این تفکر   این تفکرکه ما انسانهای محدود و ناقصی هستیم ما را وامیداره که برای بدست آوردن چیزهائی که فکر می کنیم باعث خوشحالی ما میشه ؛ مرتبا در حال مبارزه باشیم؛ در واقع بخودی خود  ما انسانهای جاودان، شاد و کاملی هستیم اما در حال حاضر ذهن و شعور ما آنقدر پاک  نیست که این واقعیت رو درک کنه.نیروی الهی در همه هست اما فقط در اشخاصی که قلبی پاک دارند خودش رو نشون می ده.

 

 

اعمال ر  اعمال روحانی مثل مدیتیشن و خدمات خیر خواهانه لازمه پالایش ذهنه ، برای هر فردی شاید این امکان تمرکز یک جانبه وجود نداشته باشه به همین دلیل من پیشنهاد می کنم مردم اوقات فراغتشون رو به انجام  کار های عام المنفعه بگذرونند؛ هدف زندگی های روحانی اینه که درک درستی از تشریک مساعی داشته باشیم ، با یکدیگر و با خدا.

اما این     اما فلسفه فقط در حرف نباید خلاصه بشه بلکه در عمل باید اجرا بشه، اگر ما واقعا به این اعتقاد داشته باشیم باید به همان سرعتی دست نوازش خود را بر سر نیازمندی بکشیم که دست مجروح خود را بانداژ می کنیم

ادامه در    ادامه در اینجا

اد

 

بقبق          کاملاً بی ربط به موضوع : این بلاگ رولینگ را چه میشود؟!

.

سگ قدر شناس

در مورد وفای سگ زیاد شنیده بودیم اما این نمونه در نوع خودش واقعاً جالبه

آتش نشان این سگ حامله رو نجات می ده و بعد از خاموش کردن آتش ساختمان ٫ برای چند لحظه روی زمین میشینه تا نفسی تازه کنه که می بینه سگ به طرفش می آد  و از روی قدر شناسی او را می بوسه. فکر کنم همه خستگی اش در رفته باشه با این کار بی نظیر .

این یعنی چی؟

چند روز پیش که این نوشته رو خوندم یاد خاطره یکی از دوستان افتادم.این دوستمون که ساکن کانادا هستند تعریف می کرد:

مادرم طبق معمول هر سال تابستان رفته بود تهران ٬ چند روزی به برگشتش مونده بوده که یکی از دوستانش از کانادا بهش زنگ می زنه و می گه :

-میشه یه لطف کوچولو در حق من بکنی؟

- (بنا به رسم معمول) شما جون بخواه!

 - یه چیزی دارم تو تهرون که باید برام بیاریش ! می دونی الان شوهرم تهرانه ولی اون حوصله اینجور کارها رو نداره مردها رو که می شناسی! برای همین از تو می خوام که اینکارو برام بکنی .

-خواهش می کنم حتماً٬ چی هست؟

- یه سنگ قبر ! چند سال پیش سفارش دادم الانم آماده است ٬ فقط باید پولشو بدی و بیاریش !!

شما داشته باشید قیافه مادر دوست ما رو !

بازی

حسب الامر دوست گرانمایه جناب پژ تصمیم گرفتیم پته خود را روی آب بریزیم:

من یه زن معمولی مثل بقیه زنها هستم روزهای آفتابی پائیز رو اونوقتی که بچه ها با قیافه های خسته و گرسنه از مدرسه بر می گردند دوست دارم اونوقتی که رنگ برگ درختها معلوم نیست چه رنگیه ولی قشنگترین رنگ طبیعته الان سالهاست که اون رنگ رو ندیدم آخه اینجا پائیزا برگ درختها نمی ریزن!

غذاهائی رو که خودم سر هم می کنم و  اسمش رو می دارم غذای گیاهی دوست دارم!

موسیقی هائی رو که خاطرات آدم رو زنده می کنه و آدم رو می بره به اون بالاها یه جائی نزدیک هپروت! دوست دارم

ضد حال زیاد خوردم! بدترینش یادم نیست!ضد حالو وقتی می خوری تو اون لحظه بدترینه!

معمولا هم قول نمی دم اما یک کار ناشیانه کردم که فکر کنم بزرگترین ضد حال برای رئیسمون بود ! ده سال و خورده ای پیش بعد از یه مرخصی سه ماهه مراجعه کردم برای گرفتن مرخصی یک ساله چون دخترم فقط 4.5 ماهش بود و مهد کودک هم قبولش نمی کردند اما جناب رئیس موافقت نکرد من هم یه نامه نوشتم که مضمونش این بود : می خوای موافقت کن می خوای نکن من نمی آم !حالا کاری ندارم که بعد از این که برگشتم سر کار همین جناب ریئس از خجالت خودش دراومد!

بهترین خاطرات رو از دوران دانشجوئی داشتم الان یه وقتهائی آرزو می کنم کاش می شد برگشت به اون زمانها!

بدترین خاطراتم مربوط به دوران جنگه!دوران نوجوانی که همش به عزا داری گذشت.

کاش میشد روحم رو ببینم و چند کلمه ای باهاش حرف بزنم! دعا و نفرین خیلی بهم شبیه اند! هیچوقت بد کسی رو نمی خوام شاید این یه نوع دعا براشون باشه!تو خلوتام به یاد همه هستم.

برای آینده ای بهتر هم دعا و هم تلاش می کنم.

بیشتر مواقع یاد این شعر می افتم:

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید                قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک           فکر ویران شدن خانه صیاد کند

خودم هم نمی دونم چرا این دو بیت رو اینقدر دوست دارم! همون دوران دانشجوئی از اونجائی که این دوبیت رو هر جائی گیر می آوردم می نوشتم! دوستی کار آگاه بازیش گل کرد و خواست از پس این دو بیت یه ماجرای عشقولانه جذاب بیرون بکشه! آخرش به این نتیجه رسید که : تو هم گرفتی مارو !

 

سماع

sama

مراسم با خواندن دعا و نواختن ساز آغاز شد.

sama

بعد از چندین بار دور چرخیدن و به هم تعظیم کردن ۵ نفر از گروه عباهاشون رو در آورند و بدور خود چرخیدن رو به آرومی و باز کردن دستهاشون و بالا گرفتن آنها در  حا لی که دست راست به بالا و دست چپ به پایین اشاره می کرد شروع کردند.

sama

بعد از کلی چرخیدن  هر بار به آرومی می ایستادند کف دستها را رو شانه می گذاشتند تعظیم می کردند و دوباره چرخیدن رو از سر می گرفتند.

از فلسفه این چرخشها جویا شدیم گفتند: طواف بدور کعبه دل که جایگاه اصلی خداست به جای کعبه گل. با دست راست از بالا می گیرند و با دست چپ به زمین می دهند.حتما فلسفه عمیقتری در پس این رقص هست که باید از اهل فن پرسید.

 مراسم جالبی بود.فیلمی هم توسط یک کارگردان آذری ( توفیق اسماعیل اف )  در مورد مولانا تهیه شده بود و در ابتدای مراسم به نمایش گذاشته شد . بنظرم خیلی بهتر و درست تر می تونست باشه اگه تهیه کنندگان متن و تصاویر و صدا و ... کمی به خودشون زحمت بیشتری میدادند.

تصاویر آقای دقتی هم نمایش داده شد  از تشویق حضار چنین برآمد که همه لذت برده اند.

در آخر هم جوایزی به شاعران برگزیده داده شد.