-
تجربه جدبد
جمعه 7 خردادماه سال 1389 05:22
برف بسیار زیبائی از بعد از ظهر شروع به بارش کرده٬ درختهائی که لباس سبزشون رو تازه پوشیده بودند حالا تور سفیدی هم روشون کشیده شده و منظره ای بسیار چشم نواز در قاب پنجره آفریده شده. جای همه دوستان خالی!
-
انتظار
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 18:51
صدای نتی تازه به سمفونی حیات افزوده میشود.
-
God
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 18:40
How wonderful that God maybe a Woman , I Said to myself , as the others continued to chant If that’s true, then it was certainly God’s feminine face that taught us how to love By the River Piedra I sat down and wept Paulo Coelho
-
عابر پیاده
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 19:51
دیروز توی اخبار شنیدم که راهنمائی و رانندگی اعلام کرده بیشترین آمار تلفات در تصادفات مربوط به عابرین پیاده است و باید شرائط امن تری برای پیاده ها فراهم کرد. باز هم همون مغوله تکراری و ندیده گرفته شده فرهنگ و آموزش به ذهنم رسید. اولین باری که اینجا رفتم برای تست رانندگی٬ که معمولا یک ساعت طول می کشه و از تمامی راهها و...
-
شادباش بهاری نو
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 10:02
سال نو بر همه دوستان مبارک باد آرزو دارم عمو نوروز با خودش صلح و آرامش جهانی بهمراه بیاره. روزهائی سرشار از شادی و پیروزی منتظر ماست
-
المپیک ۲۰۱۰
شنبه 24 بهمنماه سال 1388 20:56
واقعا خیلی عجیب بود ! نیم ثانیه! هم نشد٬ خیلی خرسند از اینکه ایران هم در این رقابت ها شرکت داره و مهمتر اینکه یه خانم هم برای اولین بار قراره مسابقه بده٬ منتظر رژه تیم ایران شدیم اماتو همین نیم ثانیه فقط دوتا ستون مشکی دیدم و دیگر هیچ!! یعنی آخر سلیقه و هماهنگی در پوشیدن لباس در جائی که همه سعی در نشان دادن فرهنگ خود...
-
قورباغه شکمو
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 07:36
حیوونی فکر کرده حشرات شب تاب هستند٬ این هم از دردسرهای درخت کریسمس برای طبیعت! خوشبختانه صاحب درخت تونسته قورباغه رو قانع کنه و نجاتش بده
-
تلفن بی موقع
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 22:16
رفتم توی آشپز خونه... به به چه بوئی! آبگوشت داشت قل و قل می جوشید و کنارش هم نون تازه٬ از همون نونهائی که منور خانم می پخت ! تکه ای کندم و زدم توی آبگوشت و گذاشتم توی دهنم... به به ! مامان بزرگ اومد تو٬ بهش گفتم : به غذا ناخونک زدم! خندید و گفت : نوش جونت بیا اینم امتحان کن ببین چطور شده... رفت سر تنور در تنور رو...
-
سردرگمی و اندوه این روزهای سرخ!
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 21:18
-
درباره الی
جمعه 13 آذرماه سال 1388 21:41
دیشب فیلم درباره الی رو دیدیم. فیلمی بسیار تامل برانگیز و تاثیر گذار. به نوعی زندگی روزمره همه ماست. رفتارها ٬برخورد ها٬ نگاهها٬ قضاوتها و بالاخره دنبال مقصر گشتن ها. شاید ما هم خیلی وقت ها تصمیم هائی گرفتیم که خلاف میل خودمون بوده شاید به خاطر دوستی شاید رودربایستی شاید خیرخواهی٬ اما وقتی نتیجه اونجور که باید نشده٬...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 آبانماه سال 1388 22:28
-
از همه جا
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 19:42
دو برادر ایتالیایی پرده از راز ارتش گمشده کمبوجیه برداشتند The revolt of the banknotes
-
نسکافه
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 20:51
بعد از سلام و احوالپرسی با همه بچه ها و دیدن قیافه شاد و سر حال لوبا خانم و گاهی تعریف و تمجید از لباس همدیگه! میرفتم سراغ ای میل ها و بررسی اسناد و تحویلشون برای امضا و گاهی امضای گزارشهای مالیاتی و آماری و خلاصه کارهای روتین که تموم میشد حدودهای ساعت ۱۰-۱۰/۳۰ دقیقه میرفتم که برای خودم یه نسکافه داغ درست کنم٬ تو...
-
احوالات
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 06:11
دوست داشتیم یه جائی خونه بگیریم دور از هیاهوی شهر٬ دور از ترافیک و دود و سر وصدای روزمره گی برای همین هم کالگری رو به تورنتو ترجیح دادیم هرچند که دوستان در تورنتو کمی گلایه داشتند. اینجا دیسکاوری ریج ٬ جنوب غربی کالگری٬ خیلی جای با صفائیه٬ خیلی ساکت و آروم یه جنگل زیبا به درازای منطقه با دریاچه و رود خونه و آهو و...
-
اولین برف
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 11:04
-
پائیز چه زیباست
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 01:08
رنگهای پائیزی خیلی بدیع و چشم نوازه ! انگار طبیعت عاشق شده٬ شوریده حاله٬ پر مهر٬ آفتاب دلچسب٬ ابرهائی که با باد بازی می کنند و درختانی که با صدای باد روحنوازی... این فصل رو دوست دارم و این روز را هم.
-
آهو
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 20:23
هیچوقت فکرشو نمی کردم از دیدن دو تا آهو اینقدر ذوق زده بشم! اومده بودند پشت نرده های حیاط و داشتند برای خودشون صفا می کردند تا اومدیم دوربین رو راه بندازیم فواره ها شروع به کار کردند هم اونها رو از حال و هوای خودشون در آوردند هم ما رو! فرار کردند توی جنگل و هر چی منتظر شدیم برنگشتند. آه از نهاد همسایه هم بلند شد چون...
-
فرهنگ لغت بچه های اینور آب!
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 00:49
پسر بچه ۵ ساله در مورد برادر بزرگترش: اووووه! این که فکر و ذرتٍش همش کامپیوتره
-
مهر سکوت
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 23:38
برای من که آدم زیاد پر حرفی نیستم شاید زیاد عجیب نباشه اما اینروزها واقعا نمیدونم چی شده اصلا نمیتونم حرف بزنم یا بنویسم آنقدر که از سکوت لذت می برم از حرف زدن نه! شاید این هم یک دوره گذر باشه. از همه دوستانی که میاند اینجا و همون حرفهای صد تا یه غاز رو هم اینجا نمیبنند معذرت می خوام.من به همتون سر می زنم و با اشتیاق...
-
ما زنده به آنیم که آرام نگیرم
سهشنبه 27 مردادماه سال 1388 12:38
دلم برای باکو تنگ خواهد شد همچنان که سالها دلم برای هوای گرم و دم کرده تهران تنگ شده بود. دلم برای طلوع و غروب حیرت انگیز خورشید و رنگهای بدیعی که روی آبهای خزر می آفریند تنگ خواهد شد همانطور که بارها و بار ها نور کمرنگ غروب آن را درست نوک کوه قبله تصور کرده بودم و دلم هوای خانه کرده بود. دلم برای بوی آبهای نفت آلود...
-
بعد از این همه وقت!
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 05:35
اوه !چقدر اینجا تار عنکبوت گرفته؟ اینترنت که هنور نداریم اما دچار یک مشکل حاد! شدم .لپ تاپم بوت ! نمیشه.نمیدونم چه بلائی سرش اومده.اینجا هم همه چیز یه خورده مشکله اگه باکو بودیم با یه تلفن به طاهر همه مشکلات کامپیوتریمون حل میشد. باید دکترش رو پیدا کنم. من بر می گردم
-
تبریک
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 09:45
میلاد مولای متقیان امام علی علیه السلام را به همه دوستدارانش تبریک میگم. در ضمن روز پدر یا روز مرد!! رو به همه آقایونی که این چند ساله اخیر از غصه نداشتن یه روز مخصوص راحت شده اند رو هم تبریک می گم.البته یکی می گفت: برای همه افرادی که به نوعی مطلوم واقع شده اند یه روز از تقویم اختصاص داده شده مثل روز کارگر٬ روز زن٬...
-
روحش شاد
شنبه 13 تیرماه سال 1388 11:27
وقتی دانشگاه قبول شدم هر وقت منو میدید میگفت چه بوی نفتی میدی!! و بلافاصله قهقه میزد و همه از خنده اون می خندیدند. وقتی اخبار همه شبکه ها رو بدقت دنبال میکنم و از این شبکه به اون شبکه دنبال خبر می گردم و دخترم دلخور میشد و میپرسه آخه چی می خوای از توی این خبرها؟!! یاد دائی احمد می افتام این همون سوالی بود که ما همیشه...
-
کاش
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 07:44
کاش خدا باز هم با بنده هاش حرف میزد کاش خدا باز هم نافرمونها رو سنگ می کرد کاش خدا می گفت: فریاد اعتراضتون رو شنیدم کاش خدا فکری به حال مسلمونا می کرد کاش خدا پرده ها رو کنار میزد کاش خدا همه دست ها رو رو می کرد کاشکی ما بجای سر٬ دلمون پر میشد از خدا کاشکی ما به جای دل ٬ سر مون پر میشد از دعا کاشکی این روزها تموم میشد...
-
یه نفر؟
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 10:12
داشتم فکر می کردم بالاخره یه نفر از نتیجه خوشحال بود همونی که صداش رو کشیده بود رو سرش و با صدای گرفته اش داد میزد:.... عشق است! البته من واقعا نفهمیدم چرا اونقدر کبکش خروس می خوند!!
-
روزی که همه امیدوارند
جمعه 22 خردادماه سال 1388 14:22
-
یه عکس
شنبه 16 خردادماه سال 1388 17:19
هجوم افکار متفاوت٬ خبرها پر از انتخابات٬ دلهره٬ انتظار٬ مهربانی٬ گودبای پارتی دوست آلمانی٬ صحبت٬ باد٬ لبخند٬ سی یو لی تر! چشم انداز٬ آرامش
-
برای عوض شدن حال و هوا!
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1388 23:52
Little Johnny A traveling salesman rings this doorbell. 10 year old little Johnny answers, holding a beer and smoking a fat cigar. The salesman says, "little boy is your mother home?" Little Johnny taps his ash on the carpet and says, "what do you think
-
کاندیدای مورد اعتماد
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 19:10
پونه جون تو برنامه صدای شمای چند روز پیش بی بی سی فارسی٬ یه انتخابات الکی راه انداخته بود و می پرسید کاندیدای مورد نظر شما کیه؟ هر کی می تونست باشه چون نه قرار بود صلاحیتی بررسی بشه و نه نتایجی اعلام بشه. دکتر حسابی و انیشتن و کوروش! طرفدار زیاد داشتند و البته شیرین عبادی. یه نفر به برادرش رای داد و یکی به سید حسن...
-
کو گوش؟
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 12:19
رای بدهم یا ندهم چیزی بگم یا هیچ نگم من از هوای عشق تو دل بکنم یا نکنم با این سوال بی جواب پناه به وب می برم خیره به حرفهای بیشمار می پرسم از کی بگذرم؟ یه سوی این صندوق توئی یه سوی این صندوق منم بسته به اوست وجود ما تو نمیری پس من میام رای بدهم یا ندهم چیزی بگم یا هیچ نگم من از هوای عشق تو دل یکنم یا نکنم نه از تو...